تعداد واقعی امریکاییهای بازداشت شده یا زندانی؛ حدود ۲.۳ میلیون نفر
هر آدمک نشاندهندهی یک انسانِ زندانی است.
(دربارهی این صفحه)
پایین بروید
بیشترین جمعیت زندانیها
ممکن است تعداد بسیار زیاد زندانیها مشابه قتل افراد غیر مسلح توسط پلیس، اعتراض عمومی را بر نیانگیزد؛ اما خانوادههای بسیار بیشتری را از بین برده است.
تصور کنید که جورج فلوید به جای اینکه به قتل برسد دستگیر شده بود. حکمی که برای جرم ادعایی او وجود دارد میتواند تا ۲۰ سال حبس باشد؛ بنابراین امکان داشت او تا ۶۶ سالگی خود را در زندان سپری کند. در حالیکه امید به زندگی مردان سیاه پوست در آمریکا ۷۲ سال است. []
او در زندان با چه خشونتی روبهرو میشد؟ دختر شش سالهاش چه اندوه و شرمی را تحمل میکرد و چگونه سالهای حیاتی زندگی خود را بدون پدرش سپری میکرد؟ به ساختن چه زندگیای میتوانست امیدوار باشد؛ آیا میتوانست تا پایان دورهٔ حبس جان سالم بهدر ببرد؟ ما هرگز نمیدانیم. بلکه او نیز به یک محکوم فراموش شدهٔ دیگر تبدیل میشد که توسط سیستم له شده. شاید هیچ وقت نامش را هم نمیشنیدید.
میلیونها انسان بدون محاکمه یا محکومیت در زندان به سر میبرند. اقلیتهای نژادی که در نسلکشی جان دادهاند، تنها در یک عدد خلاصه شدهاند. نوزادان در قفساند. این است آزادی؟!
تاریخ مملو از مردمان سرکوب شدهای است که اعتقاد داشتند آزادند. امروزه با بازاندیشی در وقایع تاریخی، آنها را بهطوز تحقیرآمیزی «شست و شوی مغزی شده» مینامیم؛ انگار که ما از این فریب مصون هستیم. اگر ما هم مثل آنها باشیم چطور؟ از کجا می دانیم؟
اگر تمام عمر خود را صرف این باور کرده باشید که در آزادترین کشور روی زمین زندگی میکنید در حالیکه واقعیت دقیقا برعکس این است، چه؟
آیا جهانی بهتر امکانپذیر نیست؟
جهانی بهتر امکانپذیر است؛ و از آنچه انتظار دارید نزدیکتر است. در واقع حتی درمحدودهٔ عمر ما قابل دستیابی است. در بخش بعدی راجع به اینکه آن جهان چگونه و به چه شکل خواهد بود و چطور میتوانیم آن را بسازیم صحبت میکنیم.
در سالهای ۱۹۸۴، ۱۹۸۵، ۱۹۸۶، ۱۹۸۸، ۱۹۸۹، ۱۹۹۰، ۱۹۹۱، ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ ما شاهد افزایش نرخ جنایات خشونتآمیز و حبس بهطور همزمان بودهایم. در سالهای ۲۰۰۰، ۲۰۰۹، ۲۰۱۰، ۲۰۱۱، ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ شاهد کاهش نرخ جنایات خشونتآمیز و حبس بهطور همزمان بودهایم.
در ۱۵ سال از ۳۶ سالِ نشان داده شده در این نمودار، آنچه مشاهده میکنیم با نتیجهای که از باور به اینکه حبس باعث کاهش جنایت میشود انتظار میرود متفاوت است. برای ادامه دادن به زندانی کردن این تعداد بیشمار از انسانها به شواهد بسیار قوی مبنی بر کارآمد بودن این روش نیاز داریم؛ شواهدی که وجود ندارند.
برخی از سیاستگذاریها را امتحان کنید
در این نمودار، اندازه هر دایره تعداد زندانیان در آن کشور را نشان میدهد. محور عمودی نرخ حبس به ازای جمعیت را نشان میدهد.
همانطور که در قسمت قبل متوجه شدید، حتی اصلاحات گسترده نیز آن چنان تغییر خاصی ایجاد نمیکنند.
پس چگونه این مشکل را برطرف کنیم؟ ساده است:
دیوید براون، رئیس پلیس دالان در سال ۲۰۱۶ این مسئله را به خوبی خلاصه کرد:
«ما هر شکست اجتماعی را بر عهدهٔ پلیس میگذاریم تا حل و فصل کند. بودجه کافی برای سلامت روان وجود ندارد؛ پس بگذارید پلیس آن را اداره کند. بودجه کافی برای اعتیاد به مواد مخدر وجود ندارد؛ پس بگذارید آن را به پلیس واگذار کنیم. اینجا در دالاس مسئلهٔ سگهای ولگرد وجود دارد؛ پس بگذارید این پلیس به دنبال آنها بیفتد و راه حلی برای آن پیدا کند. مدارس با مشکل مواجه میشوند و شکست میخورند؛ آن را به پلیس بدهید. ۷۰ درصد جامعه آفریقایی-آمریکایی را زنان مجرد بزرگ میکنند و و پرورش میدهند؛ بیایید آن را نیز به پلیس بدهیم تا حل کند. این خواستهای بیش از حد است. هیچوقت قرار نبوده پلیس تمامی این مشکلات را حل کند. من از سایر بخشهای دموکراسی و مطبوعات آزاد میخواهم که به ما کمک کنند.»
تقریبا در هر دستهای از اعمال مجرمانه، روشی برای هزینهٔ کمتر و راه حلی انسانیتر وجود دارد که میتواند از وقوع جرم در وهلهٔ اول جلوگیری کند.
استراتژیهای ضد جرم تنبیهی در مقایسه با تدابیر پیشگیرانه
تصور کنید جامعهٔ ما چقدر متفاوت خواهد بود اگر این مسیر را اتخاذ کنیم. همه سود میبرند! قربانیان کمتری وجود خواهد داشت. زندگیهای کمتری در اثر حبس خراب میشوند، مالیات کمتر میشود و خطر کمتری در کمین پلیسها وجود خواهد داشت. ولی فضای سیاسی ما این رویکردِ کاملا منطقی را عملا غیرقابل تصور کرده است.
آیا این حرف واقعا این قدر رادیکال است که بگوییم ما میتوانیم بهتر عمل کنیم؟
رهبران ما در مورد باری که این برنامهها بر دوش «مالیات دهندگان» میگذارد گزافهگویی خواهند کرد؛ ولی در واقع ذرهای به این مسئله اهمیت نمیدهند. آنها تنها به این اهمیت میدهند که راه حل به اندازهٔ کافی مجازات کننده و تنبیهی باشد. این امتناع بیهوده از اجرای سیاستهای عملی، برای جامعه فاجعه بار بوده است؛ مستقیما میلیاردها دلار از مالیات دهندگان گرفته شود و به معنی واقعی تریلیونها دلار به علت بهره وری کمتر و جرایم بیش از حد در سیستم اقتصادی بر باد داده شود. [(citation)].
این فکر وسوسه کننده است که زندان را چیزی بدانیم که برای غریبههای انتزاعی و دور از دسترس اتفاق میافتد؛ اما این غلط است. ممکن است برای شما اتفاق بیفتد.
در سال ۲۰۰۶، جورج آلوارز ۱۷ ساله به دلیل مستی در ملاء عام دستگیر شد. هنگام انتظار برای زمان دادگاهش نگهبانان او را مورد ضرب و شتم قرار دادند؛ سپس پلیس دفاع از خودش را بهانهای برای توجیه جراحات جورج قرار داد! وی با تهدید به ۱۰ سال زندان به دلیل حملههایی که مرتکب نشده بود به جرم خود اعتراف کرد و ۴ سال زندانی بود تا با شواهد ویدیویی تبرئه شد. همهٔ اینها تنها به این دلیل که او یک بار در ملاء عام مست بود. []
آيا شده که مجبور شوید با چراغ عقب شکسته رانندگی کنید؟ آیا تا به حال با یکی از اعضای خانوادهٔ خود درگیری فیزیکی داشتهاید؟ [] آیا تا به حال پرداخت جریمهٔ سرعت غیرمجاز را فراموش کردهاید؟ []
حتی دورهٔ بسیار کوتاه حبس میتواند بیثباتی ایجاد کند. برای لحظهای به این فکر کنید که چه اتفاقی میافتد اگر از امروز به مدت ۶۰ روز در حبس باشید؟ آیا وقتی بیرون آمدید هنوز شغل خود را دارید؟ آیا خانهای خواهید داشت؟ چه کسی از کودکان شما مراقبت خواهد کرد؟ چه کسی به دامهای شما رسیدگی خواهد کرد؟ چه کسی به گلهای شما آب خواهد داد؟
لازم نیست شرایط این طور باشد. ما میتوانیم سیاستگذاری منطقی و علاقانهای برای زندان داشته باشیم بدون آنکه امنیت عمومی به خطر بیفتد. ما میتوانیم هر فرد بیخانمانی را اسکان دهیم. ما میتوانیم هر معتادی را درمان کنیم. به هر کودکی آموزش دهیم. نیازهای هر فردی که به دلیل هزینهٔ غذا، سرپناه و مراقبتهای بهداشتی دست به سرقت میزند را برآورده کنیم. اما نمیکنیم.
در عوض، ما با فقرا، بیماران و معتادان میجنگیم. ما بیخانمانها را با اسلحه و باتوم از کمپهایشان بیرون میکنیم. ما زنان و کودکان را بدسرپرست رها میکنیم تا به دست آزارگران خود له شوند و از بین بروند. تنها استراتژی دولت ما برای برخورد با بیماران و فقرا این است که آنها را مجازات کنیم و تا زمانی که آنها به شکل معجزهواری از فقر و بیماری خود دست بردارند، به مجازات آنها ادامه دهیم. این کار جواب نمیدهد.
هیچ هدف توسعهٔ انسانی فراتر از توان و دسترس ما نیست. ما میتوانیم جامعهای عادلانهتر، صلح آمیزتر و مرفهتر از هر چیزی که تا به روی کرهٔ زمین وجود داشته است بسازیم. میلیونها نفر میتوانند از قفسها آزاد شوند و میلیونها نفر دیگر از زیر بار جنایت رهایی مییابند.
صدای بدبینانهٔ درونتان که میگوید این شدنی نیست را خاموش کنید. سیاستمدارانی که در عصر حاضر ادعا میکنند شما باید در قفس بمانید را فراموش کنید: اینکه آزادی شما منجر به هرج و مرج میشود؛ اینکه فقر یک شکست اخلاقی است؛ اینکه شما سزاوار دردتان هستید؛ اینکه نیازهای شما برآورده شدنی نیستند. شما با دل و جانتان میدانید این حرفها واقعیت ندارد.
شما با دل و جانتان میدانید این جامعه میتواند از آن ما باشد. تنها کاری که باید انجام دهیم این است که آن را بسازیم.
جهانی بهتر امکانپذیر است.
متن فارسی این صفحه توسط زهرا شیخ ابولی ترجمه شده است.
این ۲ تا صوت هم جایزهی این که تا این جا اومدی. D:
این پروژه متنباز است. از این جا میتوانید در آن مشارکت کنید.